مصاحبه آیت الله تحریری پیرامون علامه طباطبائی (ره)

نويسنده:رضا رضوانی



مقدمه: سید حسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی یکی از بزرگ ترین فیلسوفان و متألهان اسلامی در سه قرن اخیر و بزرگترین مفسر شیعه در دوران غیبت بوده است. اهمیت وی به جهت احیای حکمت و فلسفه و تفسیر در حوزه های تشیع بعد از دوره صفویه به ویژه اینکه وی به بازگویی و شرح حکمت صدرایی اکتفا نکرده، بلکه به تأسیس معرفت شناسی در این مکتب می پردازد و با انتشار کتب فراوان و تربیت شاگردان برجسته نظیر شهید علامه مرتضی مطهری در دوران مواجهه با اندیشه های غربی نظیر مارکسیسم به اندیشه دینی حیاتی مجدد بخشید. راه راستان در همین راستا و به منظور کند و کاوی در زندگی این دانشمند فرزانه، در مصاحبه اختصاصی با آیت الله تحریری، از اساتید برجسته فلسفه مدارس علوم دینی قم، که در زمان حیات علامه طباطبائی در جلسات پرسش و پاسخ ایشان حضور داشته و مطالعات فراوانی در آثار ایشان دارند. به بررسی ابعاد شخصیت استاد پرداخته که توجه خوانندگان را به آن جلب می نمائیم:
بنده کوچکتر از آن هستم که در مورد علامه طباطبائی مفسر بزرگ قرآن صحبت کنم؛ چرا که استاد بزرگی همچون علامه شهید استاد مطهری در مورد شخصیت برجسته ایشان فرموده اند. باید 200 الی 300 سال بگذرد تا ابعاد شخصیت ایشان آشکار گردد. اما به جهت اینکه ذکر صالحین و بیان روشهای آنها، در مسیر ترویج دین و بیان معارف است و بیان سیرت آنها، یکی از راههای ترویج سیرت ائمه (علیهم السلام) است، مطالبی چند در ارتباط با استاد خدمت خوانندگان عزیز مجله راه راستان عرض می نمایم. در ابتدا بایست رمز و راز توفیقات و موفقیت های علامه را بشناسیم تا راهگشای پویندگان این راه ارزشمند باشد: نکته نخست اینکه لازمه این راه، داشتن یک خانواده معنوی و بستری مناسب برای پرورش یک انسان سالم می باشد. البته این مورد جزء اسباب منحصره نیست و به این معنی نیست که نداشتن چنین بستری، مانع از سیر در مسیر تعالی خواهد بود؛ اما این یک زمینه بسیار خوبی است. لذا نوعاً شخصیت های علمی و معنوی و اجتماعی را ملاحظه می کنیم که در یک بستر مناسب رشد کرده اند و علامه طباطبایی نیز در خانواده ای بزرگ، اندیشمند و دانشمند رشد پیدا کرد که همگی شخصیت های برجسته علمی و انقلابی بودند. ما تصور می کنیم که بعضی از زمینه ها از امور وجودی هستند، ولی اینها جزء دستگاه تربیتی خدا هستند و بعضی (از دست دادن ها) باعث تربیت شدن است. فلذا از دست دادن پدر و مادر در دوران طفولیت باعث شد علامه و برادرشان توجه خاصی به مبدا اصلی پیدا کنند؛ همچنانکه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در دوران کودکی یتیم شده بودند. این امر باعث می شود که انسان دلش بشکند و متوجه بشود که باید دل به چه کسی داد که صاحب اصلی آن باشد و این نکته دوم از رمزهای موفقیت انسان والایی چون علامه بود.
نکته سوم اینکه صفای باطن خاص ایشان است که باعث شد که خداوند متعال ابواب و اسباب خاصی را متوجه ایشان کند. رمز موفقیت دیگر ایشان آشنایی با یک استاد کامل بود؛ چرا که ایشان استفاده هایی از آقای میرزا علی قاضی بردند، که شاید دیگران آن استفاده ها را نکردند و نکته بعدی این است که هر کسی که می خواهد به جایی برسد، باید خودش را کاملاً در اختیار استاد خویش قرار دهد.
علامه طباطبایی نیز از لحاظ علمی و چه از لحاظ اخلاقی و تربیتی چنین بودند. استاد گرامی جناب آقای سعادت پرور می فرمودند: وقتی در محضر علامه طباطبایی سخنی از آقای علی قاضی (رحمه الله علیه) مطرح می شد، ایشان- بدلیل احترام بسیاری که برای استاد خویش قائل بودند- سخنان آقای قاضی را همچون وحی می دانستند. لذا بعد از اینکه علامه مجبور شدند بخاطر مسائل مالی به تبریز بیایند، ارتباط ایشان با استاد بزرگوارشان قطع نشد و حتی استاد بزرگ آقای میرزا علی قاضی در مسئله تربیت معنوی، افرادی را جهت تربیت، به آقای طباطبایی ارجاع می دادند؛ از جمله آقای شیخ محمد تقی آملی و کسی مانند آقای حسن حسن زاده آملی.
علامه خودشان می فرمایند که ما در ابتدای تحصیل چند سال در همان دروس ابتدایی و مقدماتی ماندیم و پیشرفت خاصی نداشتیم. یک روز استادمان به ما گفت: ما می خواهیم این وجه پولی را که از شما می گیریم حلال باشد و شما در کارهای خودتان و آموزش دروس، سستی می کنید و درس را خوب یاد نمی گیرید. کلام استاد انقلابی در وجود علامه ایجاد می کند و بعد از پایان درس، رسم ایشان این بود که در باغات روستای شاد آباد تبریز قدم بزنند؛ ولی آنروز بعد از این واقعه ایشان به تپه ای در نزدیکی منزل شان رفته و دو رکعت نماز به جا می آورند و دست به درگاه قاضی الحاجات دراز می کنند که: خدایا من توان شنیدن این حرفها را ندارم. تحولی در من ایجاد کن تا بتوانم از مطالب استاد بهتر استفاده کنم. بعد از این ماجرا تحولی در وجود ایشان ایجاد می شود؛ بگونه ای که ایشان سطوح مقدماتی و متوسطه را به راحتی پشت سر گذاشته و دروس خارج را خودشان در منزل مطالعه نموده و برای رفع اشکال به کلاس استاتید مراجعه می کردند. (دروس حوزه در سه سطح: مقدماتی، متوسطه و دروس خارج باشد) بعد از این دوران علامه راهی نجف اشرف شدند. ارتباط ایشان نیز با اهل بیت (علیهم السلام) ارتباط خاصی بود و در سالهای اول و دوم ورود به نجف با آقای میرزا علی قاضی- که از اساتید برجسته و بزرگ نجف بودند و با ایشان نسبت هم داشتند- ارتباط برقرار نمودند. مرحوم قاضی در ابتدا به ایشان فرموده بودند، اگر دنیا، آخرت و معنویت می خواهید، نماز شب بخوانید! ایشان از همان اوایل شیفته آقای قاضی شدند و ارتباط تنگاتنگی با استاد برقرار کردند و از شاگردان برجسته ایشان شدند، و با توجه به اینکه ایشان ده سال بیشتر در نجف نبودند، ولی خدای بزرگ در این ده سال عنایات زیادی به ایشان فرمود و دروس متنوعی همچون عرفان، فلسفه و دوره فقه و اصول و ... را خواندند و در مقامات معنوی نیز به درجات والایی رسیدند که یکی از مراجع بزرگوار آن زمان فرموده بودند که : از علامه طباطبایی استفاده کنید که ایشان گنجینه آقای میرزا علی قاضی هستند.
مرحوم علامه طباطبایی خودشان فرموده اند: ما سبک تفسیر قرآن با قرآن را از آقای قاضی یاد گرفته ایم که در حقیقت یکی روش علمی است و روش تربیتی ایشان نیز برگرفته از روش تربیتی مرحوم قاضی (رحمه الله علیه) است که علماء و عرفا و مجتهدین این روش را هم از علامه طباطبایی یاد گرفته اند که به روش معرفت النفس معروف است. معرفت نفس یعنی سیر بسوی خدا و سیر معنوی و صعودی به گونه ای که انسان به درجاتی از معرفت نائل شود تا بتواند اتصال به ذات احدیت داشته باشد و تنها راه صحیح و دقیق طی این مسیر، معرفت نفس است که دستورات خاصی دارد که در کتابها نیامده و سینه به سینه منتقل می شود. و لذا مرحوم عالمه، افراد را به نسبت ظرفیتشان تربیت می کردند؛ که حضرت استاد حسن زاده آملی در رأس این افراد بودند. علامه از جمله کسانی بودند که در این راستا دست به تألیف زدند؛ هم در راستای معارف نظری که رسائل سبع توحیدی ایشان در این جهت است و ایشان مبانی علمی کتاب و سنت این سیر معنوی را نوشته اند؛ و آن کتاب عمیق رساله الولایه است که نیاز به مقدمات اخلاقی عرفانی خاص دارد تا قابل فهم باشد. علامه دائره المعارف قرآنی عظیمی را تألیف کرده اند که شامل معارف ناب توحیدی و نیز معارف مربوط به معاد و انسان شناسی قرآنی است و همچنین معارف تربیت انسانی در این کتاب عظیم موجود است علاوه بر این کتاب شریف، تبیین نظام اخلاقی علامه، جنبه بنیان گذاری دارد ما از لحاظ اخلاقی نظام خاصی در حوزه ها نداشتیم، دیدگاههایی که مطرح بوده است، از لحاظ فلسفی بود که ارسطو مطرح کرده است. در تفسیر المیزان علامه طرح جدیدی مطرح می کند. بحث فی الاخلاق که دیدگاه جدیدی از اسلام را طرح می کند و دیدگاههای مذاهب دیگر را مطرح می کند.
بزرگان بسیاری از سر سفره علامه طباطبایی توشه برداشته اند و ایشان شاگردانی چون شهید مطهری داشتند که خودشان فرموده اند: آقای مطهری روحیه جستجوگری داشته و پر حرکت بودند .علامه طباطبایی در منزل خود رساله قوه و فعل و حرکت را برای شهید مطهری تدریس کرده اند و شاگردانی مانند آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی داشته اند و ویژگی شاگردان علامه طباطبایی این است که شاگردان ایشان همگی از جمله افرادی هستند که در مقابل مخالفین اسلام ایستاده و از دین خدا دفاع کرده اند. ما در سالهایی که موفق به زیارت ایشان شدیم، گاهی مشاهده می کردیم که اساتید بزرگ حوزه، در محضر ایشان با خضوع حضور دارند و از محضر استاد استفاده می کردند. مرحوم پدر بنده از شاگردان اولیه علامه بودند و ایشان آقایانی چون شیخ رجبعلی خیاط، انصاری همدانی و سید رضا دربندی را دیده اند ولی به بنده می فرمودند: وقتی علامه را دیدم سرم به سنگ خورد و حتی مرحوم علامه امینی با برجستگی خاص خودش از محضر ایشان استفاده می کردند و می فرمودند: ایشان چیزی دارند که در جای دیگری یافت نمی شود.
مرحوم آقای میرزا علی قاضی شاگرد برجسته مرحوم سید احمد کربلایی بود که ایشان نیز شاگرد خاص مرحوم ملاحسینقلی همدانی بودند. مرحوم همدانی کسی بودند که بعد از شیخ انصاری درسهای ایشان را در خانه ادامه می دادند. ایشان بیشتر وقت خود را صرف تربیت کردند و سه کلاس درس داشتند: یکی عمومی بود و همه طلبه ها شرکت می کردند و این کلاس چنان تأثیری در طلاب می گذاشت که تا یک هفته همگی سر به زیر بودند و در فکر اصلاح خود می شدند؛ تا حدی که اهل نجف می گفتند: اینها همه جندا... هستند. مرحوم همدانی یک کلاس متوسطی هم داشتند که در منزل مخصوص خواص تشکیل می شد و شاگران این کلاس افرادی همچون سید احمد کربلایی و میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بودند و مرحوم سید احمد کربلایی، آقای قاضی را تربیت کردند و آقای قاضی نیز عده کثیری را تربیت کردند که از بین همه شاگردان ایشان، آقای طباطبایی بود که موفق شد راه ایشان را ادامه دهد و خدمات شایسته ای برای پاسداری از فرهنگ غنی اسلام انجام دهد.
چند مطلب کوتاه خدمت عزیزان عرض می کنم:
علامه در شبهای تابستان و زمستان نمی خوابیدند و در معارف الهی و دین تفکر می کردند و در جلسات پرسش و پاسخ ایشان که شرکت می کردم، می دیدم که علامه آنقدر به خود فشار آورده بود که سرش می لرزید. خود را به جایی رسانید که منشأ خیر و برکت به امت اسلام شد و صاحب آن مقام و کرامات گردید. وقتی که ایشان به خارج از کشور برای مداوا مراجعه کرده بودند، پزشک معالج گفته بود که ایشان یک عصب سالم در وجودشان ندارند! در مرتبت معنوی ایشان بگویم وقتی ایشان در پاریس تحت معالجه بودند و آقای دکتر احمدی- مترجم ایشان- هم در بیمارستان حضور داشتند، پزشکان به علامه گفته بودند؛ حالا که شما تحت معالجه قرار گرفته اید، خوب است چشم راست شما را عمل کنیم؛ اما لازمه عمل بیهوش کردن شما می باشد؛ زیرا شما نباید یک ربع پلک به هم بزنید. ایشان فرموده بودند: من حاضر نیستم مرا بیهوش کنید. مگر من اراده ندارم؟ شما مرا بدون بیهوشی عمل کنید! این برخورد و گفتار علامه باعث شد تا همه ی پروفسورهای آن بیمارستان جمع شوند تا ببینند که این چه شخصیتی است که این گونه ادعایی دارد! که الحمدلله عمل به بهترین نحو انجام شد. این نمونه ای از هزاران حالات و برخوردهای خاص علامه در دوران زندگی پر خیر و برکتشان بود. امیدوارم انشاء الله خداوند ما را از پیروان صدیق راه این افراد و بزرگواران قرار دهد و همواره روح این مرد الهی دعا گوی ما باشد.
منبع: ماهنامه ی راه راستان شماره 10، سال دوم،ص 10-11